حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند | محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند |
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید | هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند |
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب | فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند |
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست | بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند |
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر | تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند |
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو | نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند |
ای گدایان خرابات خدا یار شماست | چشم انعام مدارید ز انعامی چند |
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش | که مگو حال دل سوخته با خامی چند |
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت | کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند |
۱۳۸۷/۱۱/۲۶
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۵ نظر:
سلام جالب بود.
من ناشناس نیستم این کامپیوترها هویت آدم ها را زیر سوال می برند
زدی به خط عرفان آقا شهرام
مهران جان سلام
خوب گاهی پيش مياد
در ضمن شهرام برادرمه من شهنام هستم
چرا آپ نمی کنی ی ی ی ی ی
ارسال یک نظر